آنچه در این مطلب می خوانید:
اشعار زیبا و خواندنی سهراب سپهری
یکی از شاعران خوب و برجسته تاریخ ایران سهراب سپهری می باشد. شعر های او در زمینه ها مختلف از جمله پاییز , عشق ، زندگی و باران طرفداران زیادی در سراسر دنیا دارد. در این مطلب اشعار سهراب سپهری چه کوتاه و چه بلند به همراه زندگی نامه و عکس این شاعر بزرگ ایرانی را قرار داده ایم که می توانید در ادامه مشاهده کنید.
زندگی نامه سهراب سپهری شاعر
سهراب سپهری متولد ۱۵ مهر سال ۱۳۰۷ در شهر کاشان می باشد. وی علاوه بر شعر در زمینه نویسندگی و نقاشی نیز فعالیت می کرده است و از شاعران معاصر ایرانی مب شد که اشعار او به سبک شعر نو می باشد. نام پدرش اسدالله و مادرش ماه جبین بوده است که نکته جالب در مورد آنها این است که هر دو نفرشان اهل هنر و شعر بوده اند.
وی تحصیلات خود را در شهر کاشان سپری کرد و موفق به گرفتن دیپلم شد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعه شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد.
معرفی خانواده سهراب سپهری
پدر سهراب اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف کاشان اهل هنر بود. وقتی سهراب خردسال بود پدرش به بیماری فلج مبتلا شد و در سال ۱۳۴۱ درگذشت. مادر سهراب، ماه جبین که اهل شعر و ادب هم بود در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. منوچهر سپهری برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که هم بازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درگذشت. او سه خواهر به نام های همایون دخت، پری دخت و پروانه سپهری داشت. در نهایت سهراب سپهری در تاریخ ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در شهر تهران درگذشت.
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
سهراب سپهری پاییز
کاجهای زیادی بلند.
زاغهای زیادی سیاه.
آسمانِ به اندازه آبی.
سنگچینها، تماشا، تجرد.
کوچهباغ فرا رفته تا هیچ.
ناودانِ مزین به گنجشک.
آفتابِ صریح.
خاکِ خوشنود.
چشم تا کار میکرد
هوش پاییز بود.
ای عجیب قشنگ !
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ،
چشمهایی شبیه حیای مشبک،
پلکهای مردد
مثل انگشتهای پریشان خواب مسافر !
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خاکستر محرمانه
روی گرمای ادراک پاشیده میشد.
فکر
آهسته بود.
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند.
در کجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد؟
شعر کوتاه و زیبا سهراب سپهری
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست